عکاسی سیاه و سفید یا گذشته ی سیاه و سفید
یک)
دوربین نوعی ابزار خیانت است؛ حتی در رئالیستیترین و دقیقترین تصویربرداریها از آن به اصطلاح “واقعیت”، بازهم آنچه ما با آن روبروایم به هیچ رو واقعیت نیست. دوربین، یا به واقع “من” دوربین، درهرحال و ضرورتن تصویری زیبایی شناختی از جهان بدست میدهد، و نه حتا تصویری اخلاقی. در هر عکس گونهای بازیگوشی، نوعی لذتجویی نهفته است. درست به همین دلیل ما در عکسهای به غایت حرفهای و “هنری” از کودکانِ مثلن استخوانی و گرسنهی نیجریایی، تصویری از “فقر” یا اصولن تصویری تراژیک نمیبینیم. دوربین به سادگی رنج اشیا را میپوشاند و با تمام جهان آشتی میجوید. آیا همواره چنین است؟ پاسخ سراسر مثبت به این سوال البته ممکن است پاسخی نامنصفانه به نظر برسد. اما در قیاس با نوشته، میتوان از “جادوی” تصویر سخن گفت. جادویی که بیشک تا اندازهی زیادی سویههای به راستی مصیبتبار واقعیت را میپوشاند. البته این امر بیشتر به عصر بازتولید “دیجیتالی” اثر هنری و سیطرهی تصاویر برمیگردد. درحال حاضر چگونه میتوان طوری عکاسی کرد که “نمود زیبا” موجب زیباشناختی کردن صرف وضع موجود نگردد؟ عکس چگونه میتواند تصویر یا بازنمایی “رسمی” وضع موجود را درهم بشکند و در پیوستار جادویی و فریبکارانهی آن خلل بوحود آورد؟
هنر قادر است شیوهی ادراک حسّیِ آدمیان را تغییر دهد و در توزیع امر محسوس (اینکه مردم باید چه چیزی را ببینند و چه چیزی را نبینند) دگرگونی یا حتا انقلاب ایجاد کند. از این رو آن عکسی به راستی انقلابیست که وهم و نمود کاذب تصویر را از بین ببرد.
دو)
عکسها به تمامی متعلق به گذشتهاند. کلیشهی “عکاسی به منزلهی وسیلهای برای ثبت لحظات سپری شده”، برخاسته از میلی غریب به حفظ و یا شاید نجات گذشته است. ما (یا به بیان دقیقتر، نسلی از ما که دوران آنالوگ را پشت سر گذراندهایم) گذشتهی دور را همواره در قاب تصاویر سیاه و سفید یا قهوهای روشن تجربه کردهایم. البته نسلهای بعدی در آیندهی نزدیک، گذشته و کودکی خود را تمامن رنگی و شفاف خواهند دید؛ زیرا وسایلی که امروزه درحال ثبت کودکی نسل آیندهاند بسیار پیشرفتهتر از وسایل ثبت گذشته و کودکی ما اند. ولی آیا گذشته واقعن سیاه و سفید بوده است؟ آنانی که گذشته را فقط از طریق عکسها و فیلمهای سیاه و سفید تجربه کردهاند، گذشته را اجبارن سیاه و سفید در ذهن دارند. بنابراین درحال حاضر تصویر عامی که مردم از گذشته و “چیزهای قدیمی” دارند، تصویری سیاه و سفید یا قهوه ای است. تبلیغات تلویزیونی را در نظر بگیرید: آنجا که میخواهند نشان دهند فلان شامپو قدمتی دراز داشته و دو نسل مختلف از آن استفاده کرده اند، بخش مربوط به گذشته را به سبک سیاه و سفید یا قهوهای روشن فیلم برداری میکنند، طوری که انگار آن وقتها همه چیز واقعن قهوهای بوده است و رنگ دیگری اصلن وجود نداشته است.
میدانیم که گذشته، برای ما، جز در قاب نحوهی روایت یا بازنمایی خاصی از گذشته قابل درک نیست. در این دورهی خاص که تکنولوژی عکسبرداری هنوز دوران کودکی خود را سپری میکند، طبیعی است که گذشته به رنگ “سیاه و سفید” درک میشود. این امر خود مثالیست برای گزارهی فوق. نزد ما، گذشته و نحوهی خاصّ بازنمایی سیاه و سفید از آن یکسان است. لاجرم، برای ما “دوران قدیم” مستقیمن با “عکسهای قدیمی” یکی است. این خود گونهای محافظهکاری و به واقع مدفون کردن گذشته است. این گذشته میتواند بسیار نزدیک هم باشد، گذشتهی اخیر، واقعهای اخیر. بنابراین بازنمایی گذشته مطابق با “تصویر رسمی” از آن، که هم به معنای واقعی و هم به معنای مجازی کلمه تصویری “سیاه و سفید” است، چیزی نیست مگر نوعی خیانت به رنجهای گذشته، یا در بهترین حالت، گونهای سرگرمی بورژوایی، تابلویی زیبا بر دیوارهای خانههای طبقهی متوسط، تا یادی هم از گذشته کرده باشند.
“سیاه و سفید” بودن گذشته امری تصادفی است و مربوط به مرحلهای خاص از تاریخ رشد ابزار و تکنیک عکاسی، مرحله ای تصادفی و گذرا. چرا باید این عنصر تصادفی را تا بدین پایه ضروری شمرد و کل گذشته و “اصالت” آن را وابسته بدان ساخت؟ تصویر سیاه و سفید شیوهای برای بزک کردن گذشتهی بد و شکستخورده است. این قِسم تصویر هرگز نمیتواند با گذشته همدلی کند، زیرا زیادی به بازنمایی رسمی آن میچسبید. حتا چسبیدن به ابزاری که خودِ گذشتهگان برای تصویر کردن جهانشان از آن استفاده میکردند نیز باز ما را به گذشته “نزدیک” نمیسازد. اصولن از درون حال حاضر نمیتوان کل گذشته را نگریست، بلکه فقط میتوان “لحظهای” از آن گذشته را در پیوند آذرخشگونهاش با “اکنون” نجات داد. به جای این نوع چسبیدن که صرفن نوعی بازی یا در بهترین حالت نوعی “تجربه” است، باید گذشته را از شرّ خودش نجات داد.
البته همین روند نیز خصلتی دیالکتیکی دارد: در زمانه ی دیجیتال حاضر، در دوره ای که « “عکس گرفتن” با گوشی موبایل پیش پا افتادهترین و روزمرهترین تجربهی افراد از سن هفت سالگی به بعد است، در دورهای که تمام لحظات معمولی و مُضحِک رشد یک کودک به نحوهی دیجیتالیزه در قاب فیلم و عکس توسط والدینش ثبت و انباشته میشوند، طوریکه افراد احتمالن در بزرگسالی قادر خواهند بود جزییترین تجارب و حتا تروماهای کودکیشان را به طور رنگی و با کیفیت عالی ببینند»، در چنین دورهای، یک عکس سیاه و سفیدِ قدیمی از پدر یا خواهر حقیقتن تجربهای تطهیر کننده است، تجربهای از گذشته تمام شده و بخشوده.
معرفی کتابِ «از چیزهایِ بیمصرف: یادداشتهایی در باب هُنر» نوشتهی امید مهرگان، نشر گام نو.